گاهی چقدر احمقانه به‌نظر می‌رسد که زمان می‌گذرد. مثلاً، همین حالا. احمقانه به‌نظر می‌رسد که قرار نیست یک‌دفعه زمان متوقف شود. مردمی بودند که خیال می‌کردند زمینْ تخت است و نقطه‌ای هست که آنجا اقیانوس به آبشاری بزرگ ختم می‌شود. آبشاری بی‌پایان. شاید زمین فقط به این دلیل گِرد است که مردم نتوانند بروند به لبۀ دنیا و خودشان را پرت کنند توی خلأ، که هیچ راه گریزی نداشته باشیم. اما زمان گذشت گرچه دلم نمی‌خواست، گرچه دلمان نمی‌خواست؛ زمان گذشت گرچه باید همان روزی که فلور یک‌ساله شد، با لبخند بابا و آن شمع جادویی، متوقف می‌شد. آن‌گونه به‌راستی پایانی خوش می‌شد. پایانی بی‌عیب‌ونقص…

برندۀ جایزۀ ملی ادبیات اروگوئه

نويسنده/نويسندگان

مترجم

نوبت چاپ

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “پشت‌بام”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پرسش و پاسخ از مشتریان

هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!

موقع دریافت جواب مرا با خبر کن !
در حال بارگذاری ...
ultricies dolor ut Lorem Nullam sed accumsan id ut