دالان‌های رو به راه

همیشه این‌چنین است، چشم که می‌گشایی دالان‌های دور و دراز، پیش رویت بسیار است. هر دالان برای تو به‌منزلۀ «در آغاز راه بودن» برای فهم موضوع یا داستانی تازه است. کتابی را باید در دست گرفت، کتابی که از طریق ترکیب معنای عینی و معنای موسیقایی‌اش، تو را از هر چه واژۀ مستعمل و بی‌بنیه است تهی کند و صدای نویسنده به صدای تو تبدیل شود. با تکیه بر کلمات دیگران، در دالان‌ها گم که نمی‌شوی هیچ، بلکه دالان‌ها در تو گم می‌شوند. پس از تجربۀ هر دالان و مسیرهایی که پیش پایت می‌گشاید، خویشتن را مشاهده می‌کنی و دیگر از شورانیدن علیه خویش هراس نخواهی داشت.
در «دالان‌های رو به راه» به زندگی خود غنای بیشتری می‌بخشیم، وگرنه هزاران دالان هم برای درک کیستی و چیستی خود کافی نیست. پا نهادن در هر دالان، پناه بردن در دامان یک فهم تسلی‌بخش است. در انتهای هر دالان، مسیرها بسیارند و معماها همچنان باقی. هر دالان در «دالان‌بودنِ» خودش محصور است تا زمانی که تو پا به آن بگذاری و بخوانی‌اش. روشنی دالان‌ها از کتاب‌هاست، اما روشنی مسیرها بسته به انتخاب توست.
به قلم دبیرمجموعه: مینو ابوذرجمهری

در حال بارگذاری ...
leo pulvinar Phasellus elit. Donec dolor