زندگی، مرگ و امید در زاغهای در بمبئی
آنچه در بمبئی در حال برملا شدن بود، در جاهای دیگر جهان هم داشت از پس پرده بیرون میافتاد. در عصر نظام سرمایهداری و بازار جهانی، امیدها و سرخوردگیها چندان به چشم نمیآمد… مردم فقیر با هم متحد نمیشدند: آنها بر سرِ به دست آوردن چیزهایی کوچک و موقتی به جان هم میافتادند. این نزاعها در شهر فرودست در بهترین حالت، خُردک موجی در تاروپود کلی جامعه میانداخت. دروازههای خانههای ثروتمندان هرازگاهی تلقتلوقی میکرد اما بسته و نفوذناپذیر باقی میماند. سیاستمداران مدام برای طبقة متوسط موعظه میخواندند. آسوپاسها پدر همدیگر را درمیآوردند و شهرهای بزرگ و نابرابر جهان در آرامشی نسبی به حیاتشان ادامه میدادند…
آقای م تعبدی –
یه اطلاعاتی سعی کنید از کتابتون بدید. مثلا چیزهای بی اهمیتی مثل تعداد صفحات، نام کتاب به زبان اصلی، نوع جلد و چیزهایی که اصلا مهم نیست!
البته اصلاعات مفید و بسیاری که درج کرده بودید واقعا جای تحسین داشت.